داستان خودم
سلام دوستان شروع کردم به نوشتن یه کتاب که خیلییی دوسش دارم یه تیکشو واستون گذاشتم.لطفا نظر بدین ..توصیف یه صحنه از داستانمه.:
....ایستادنش به ان حالت.معروف بود.صورت استخوانیش زیر نور چراغ های
کم نوراتاق لاغرتر به نظر می امد.گویی نقاشی زبردست با مهارت تمام قسمتی
از صورتش را تیره تر سایه زده باشد وطرف دیگر روشنتر......دران لباس
سرمه ای مخمل اش که با تورهای زرد حاشیه دوزی شده بود....مانند شبهی
شده بود که برای تاکید حضورش حاشیه ای دایره مانند را دور خود کشیده است.در نور کم قابل تمیز با دیوارهای تیره ی اتاق نبود رنگی که
روزگاری به سلیقه ی خواهرش با ظرافت تمام رنگامیزی شد.
موفق باشی...[گل]
سلاممممممم[گل] مقدمتان گل باران [گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]
سلام عزیزم توصیف زیبایی بود از یه صحنه ی غمدار به نظر من هم دلهره ی خاموش داره وهم یه حس ناراحتی پنهون ولی قشنگ بود کارخودته یا فقط از جایی نوشتی!؟
نه بابا خودت نوشتي؟فك كردم رمان خارجيه بقيشم بزار باشه؟ چاپ كردي خبر كن بريم بخريم
منتظر بقيه اش هم هستم عزيزم
راستي از مطالبت حدس ميزنم دختري نه؟
اوووم! خیلی خوب بود توصیفت!واقعا موفق باشی!:)[گل] موضوع کتابت چیه...از این یه قسمت که برمیاد عاشقانه باشه!نه؟
سلام .خوبی.ممنون که اون متن زیبا رو واسم گذاشته بودی.ولی اسمت رو ننوشته بودی.راست کتابت هم عالیه.فوقاالعادس
سلام دوست من [لبخند] میبینم که داری رمان مینویسی خیلی قشنگه موفق باشی عزیزم[گل][گل] یه سایت بهت معرفی میکنم که خوراکه توئه برو نویسندش بشو : ba2inam.ir به وبلاگ ما هم سر بزن هر روز آپیم[لبخند]
سلام.یه تیکه دیگه از متابت رو هم بزار